ای تیــر غمت را دل عشــاق نشانــــه
خلقی به تو مشغول و تو غایب زمیانه
گه معتکف دیرم و گــه ساکــن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانـه
هر کس به زبانی سخن عشق تو رانـد
عاشق به سرود غم و مطرب به ترانه
افسون دل افسانهء عشق است دگر نه
باقی به جمالت که فسون است وفسانه
تقصیر خیالی به امید کــرم تـــــوست
بازی چو گنه را به ازین نیست بهانـه